مرحوم استاد محمد باقر بهبودی خراسانی یکی از قرآن پژوهان و حدیث شناسان نامدار بودند که در سال 1308 شمسی (مطابق با 1350 قمری) به دنیا آمدند.
علاوه بر این، شش عنوان دیگر از آثار وی، در پایان (و در مجموع دو بخش، چهارده عنوان) آمده است.
الف) درباره زندگی و آثار مرحوم استاد بهبودی
مرحوم استاد محمد باقر بهبودی خراسانی یکی از قرآن پژوهان و حدیث شناسان نامدار بودند که در سال 1308 شمسی (مطابق با 1350 قمری) به دنیا آمدند. در سال 1327 به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه مشهد پرداختند، ایشان ادبیات عرب را، نزد استاد ادیب نیشابوری دوم آموختند و در دروس سطح از استادانی همچون مرحوم شیخ هاشم قزوینی استفاده کردند و تفسیر قرآن کریم را، از مرحوم آیتاسلامی دامغانی آموختند. در سال 1333 به قم رفتند و در درس مرحوم آیتاسلامی، بروجردی و امام خمینی (ره) حاضر شدند، سپس به نجف کوچ کردند و دو سال از دروس و تحقیقات مرحومان آیات عظام؛ خویی و حکیم بهره بردند. سال 1337 به تهران بازگشتند و به ادامه تحقیقات خویش پرداختند و موفق به تصحیح آثار چاپی و خطی متعددی شدند؛ از جمله به ویرایش تفسیرالمیزان (از جلد 7 تا پایان یعنی جلد 20) پرداختند که مورد توجه و تحسین مرحوم علامه طباطبایی قرار گرفت. سپس به تصحیح و تحقیق در اکثر مجلدات بحارالانوار ـ از جلد 17 تا پایان ـ پرداختند. تحقیق مستمر و انس طولانی با جوامع حدیثی؛ بویژه منابع شیعی موجب شد که ایشان، آرای خاصی در نقد احادیث بیابند که منجر به تصحیح و تحقیق در آثار مهم حدیثی همچون؛ کافی و من لایحضره الفقیه و... شد و البته در میان اخبارگرایان موجب مخالفتها و رنجشهایی شد. استاد بهبودی سرانجام در بیست و یکم بهمن 1393 در تهران، به جوار حق شتافت. آثار و مقالات قرآنی و حدیثی ایشان نیز، متعدد است و چون در پایان این نوشتار، از قول خودشان، به برخی از آن ها اشاره شده، فقط نمونههای دیگری از آن ها را، در این جا نام میبریم:
1- تفسیر سوره یوسف با عنوان«یوسف صدیق»؛
2- تفسیر سوره کوثر؛
3- مقالهای درباره حدیث نبوی «حسینُ منّی و أنا مِن حسین»؛
4- سیره علوی(که در سال 1368 منتشر شد و بعداً به چاپ مجدد نیز رسید.)؛
5- تدبری در قرآن (در دو جلد و جمعاً در حدود 1350 صفحه، در قطع وزیری که شامل توضیحات و نکات تفسیری ارزشمندی ذیل صدها آیه قرآن است و اغلب در تفاسیر یا ترجمهها، با بحثها و ابهاماتی همراه بوده و هست و در سال 1378 از سوی نشر سنا، به بازار کتاب عرضه گردید.)
6- «معانیالقرآن» ترجمهای تفسیری، به قلم مرحوم استاد بهبودی است که برای نخستین بار در سال 69 منتشرشد و بعد از آن،چاپ های دیگری هم داشت. ناشر چاپ سوم؛ سرا بود. این ترجمه از چند جهت قابل توجه بوده است و در نوع خود، گامی مهم در قرآن پژوهیهای معاصر تلقی میگردد. از ویژگیهای این تفسیر، این است که در آن،ترجمه و تفسیر از هم تفکیک نشده و متأسفانه همین خصوصیت، موجب انگیزش نقدها و مخالفت هایی شده؛ چرا که گاه، سلیقه یا برداشت شخصی مؤلف محقق، بدون تفکیک از متن ترجمه، در ذیل آیه آورده شده است و میتواند گاهی موجب سوء تفاهم شود،چنانکه این اتفاق افتاد و متأسفانه از سوی برخی از پژوهشگران با نقدی تند مواجه شد، در حالی که اشکالات مزبور در نقدهای یاد شده، میتوانست با اندکی ویرایش برطرف شود، کاری که متأسفانه در حیات ظاهری مترجم ارجمند صورت نگرفت!
اما آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفت؛ برخی دقتها و نویافتههای مترجم بود که در مجموع موجب ارائه تفسیری مختصر و خوش خوان و روان از قرآن شده بود و این امتیازی بزرگ برای این اثر بودکه البته در زمان حیات ایشان، شاهد ویرایش های لازم و تقدیری شایسته نبود. این نکته به علاوه برخی آرای استاد در دهههای اخیر، اندک اندک موجبات انزوای آن محقق ارجمند را فراهم آورد و تا حدی جامعه علمی را، از بهره گیری و استفاده بیشتر از وجود ایشان، محروم کرد.
ب) درباره ترجمه تفسیری قرآن به قلم ایشان با عنوان «معانی القرآن»
آنچه در پی میآید، ده نکته برگزیده از مقدمه معانیالقرآن است که اندکی ویرایش و تلخیص نیز شده و سبک نوشتار و نثر ایشان را هم، بخوبی نشان میدهد:
1- قرآن مجید به اتفاق نظر مسلمین، معجزه خاتمالنّبیین است و از حیث فصاحت و بلاغت چنان در حدّ اعلایی قرار داردکه دسترسی به آن، برای کسی ممکن نیست. فصاحت یعنی متن، از نظر انتخاب کلمات و ترکیب جملات شیوا و روان است و بلاغت یعنی از نظر معنی و مفهوم، روشن، واضح و رسای به مقصود است بیآنکه مفاهیم آن گره خورده باشد و یا ترکیب جملهها، دریافت معنی را مختل ساخته باشد. ولی با مراجعه به تفسیرها و ترجمهها میبینیم که برخی آیات قرآن از نظر معنا و مفهوم آن روشن نیست و دانشمندان اسلامی در فهم آن ها، به اختلاف و پراکندگی سخن گفتهاند. پذیرفتن این پراکندگی و درج اختلافات - بیآنکه به حل آن موفق شده باشند - به منزله آن است که در بلاغت قرآن تردید کرده باشند در حالی که بلاغت قرآن قابل تردید نخواهد بود و این اختلاف و پراکنده گویی از کمی تدبّر و تحقیق صحابه و تابعین صدر اول ناشی شده است که دیگران را هم به دنبال خود کشاندهاند، نه آنکه نقصی در جملهبندی و القا معانی وجود داشته باشد.
2- این اختلالات علل مختلفی دارد؛ گاهی نقص تحصیلات و بیاطلاعی از فرهنگ عرب و گاهی نیز بیاطلاعی از تاریخ اسلام است که واقعیت ها را دچار ابهام و تردید کرده. در مورد نقص تحصیلات و عدم تسلط به مبانی فرهنگی نمونههای فراوانی وجود دارد که در اینجا چند نمونه آن را یاد میکنیم: از جمله دیده میشود که گاهیریشه اصیل لغت را به دست فراموشی سپردهاند و جمله را بر طبق عرف فارسی معنی کردهاند مثلاً در آیه 107 از سوره مائده « فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَینِ...» همگان کلمه «اسْتَحَقَّ» را فارسی معنی کردهاند و در ترجمه آن گفتهاند: «مستوجب گناه شود» در حالی که ریشه اصلی آن چنین نیست، بلکه «اسْتَحَقَّ» مانند «اِسْتنوَقَ الجَمَلَ» برای معدود شدن و قلمداد کردن به باب استفعال رفته است و اسْتَحَقَّ یعنی حرف خود را حق شمرد، چنانکه میگوییم: استکبَر یعنی مقام خود را والا و بزرگ شمرد. پس ترجمه آیه چنین خواهد بود: «و اگر مدرکی ظاهر شد که آن دو تن به هنگام شهادت، دروغی را که خود جعل و تزویر کردهاند برای شما راست و حقیقت قلمداد کردهاند، دو تن دیگر برخیزند و در جایگاه شهود قرار گیرند» چنانچه ملاحظه میشود این عبارت کاملاً رسا و روشن است و بدون ابهام، یک فریضه دینی را اعلام میکند. اما اگر به تفاسیر شیعه و سنّی مراجعه شود میبینید که چندین صفحه پیرامون این آیه نوشتهاند تا مفهوم آیه را روشن سازند و آخر هم بعد از نقل اقوال نمیتوانند مفهوم روشنی به دست بدهند. و از همین قبیل است آیه 14 از سوره رعد که میگوید: « ...إِلاَّ کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ... » که باسط کفّین را فارسی معنی کردهاند و همگان در ترجمه آن چنین نوشتهاند: «مانند آن کس که دست خود را به سوی آب بگشاید (بر لب چاهی) تا دستش به آب برسد و دستش به آب نرسد» ولی ترجمه درست این است: «مانند آن کسی که کف دست را چون طبق باز کرده، زیر آب فرو میبرد تا آب را برگیرد و به دهان برساند ولی آب از کف او میریزد و به دهانش نمیرسد».
3- مفسّرین گاهی در تشخیص مصادر دچار اشتباه و خطا میشوند؛ مثلاً در کلمه رَأی: فعل ماضی، یَری: فعل مضارع و سایر تصریفات آن، توجه نکردهاند که گاهی از باب رؤیت با چشم است و گاهی از باب رؤیت در رؤیا و گاهی از باب رؤیت در فکر و نظر. لذا اغلب در فهم و ارائه مراد، آن ها به اختلاف و پراکندهگویی دچار شدهاند. موارد فراوانی است که رؤیت از باب رؤیاست و از دید مفسّرین نهان مانده است؛ مانند آیه 75 سوره انعام که میگوید: « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...» که این رؤیت، در عالم رؤیا صورت گرفته است نه در عالم بیداری و با آنکه مفسّرین در توجیه این آیه افسانه سرایی کردهاند، در آخر نیز، نتوانستهاند صورت درستی از فطرت ابراهیم را، در توحید و برائت از شرک، ارائه دهند. موارد فراوانی هم وجود دارد که رؤیت از بابت رؤیت علمی و نظری است و به آن توجه کافی نکردهاند و به ناچار درصدد توجیه آن برآمدهاند مانند آیه 19 از سوره عنکبوت که میگوید: « أوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ... » و مانند آیه 30 از سوره انبیا که میگوید « أََوَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْنهُما... » و از همین قبیل است: « أرایت. أرأیتم » که از باب رؤیت چشمی نیست بلکه از رؤیت علمی و نظری است این کلمه به صورت یک اصطلاح عرفی درآمده است که میگویند: أرأیت. یعنی آیا در این مسألهای که میپرسم رأی و نظر داری؟ صاحب نظر هستی که فتوا بدهی؟ به عمق مطلب رسیدهای که پاسخ درست بدهی؟ و لذا «است» که اغلب بر سر جمله شرطیه و جمله استفهامیه، داخل میشود؛ مانند آیه 46 از سوره انعام که میگوید: « قُلْ أََرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ... » و نیز آیه 205 از سوره شعراء که میگوید: « أفرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ » و مانند آیه 11 از سوره علق که میگوید: « أ َرَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی » و با آیه 9 از همین سوره که میگوید: « أَرَأَیْتَ الَّذی یَنْهی » کاملاً متفاوت است. در این گونه موارد گاهی کاف خطاب هم به آن اضافه می شود مانند آیه 62 از سوره إسراء که میگوید: « قال أرَأَیْتَكَ هذَا الَّذِی كَرَّمْتَ عَلَیَّ... » و مانند آیه 40 از سوره انعام که میگوید: « قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ » که در تمام این موارد رؤیت را رؤیت چشمی معنی کردهاند و حتی برخی از مفسّرین نیز دچار همین توهم شدهاند.
4- از جمله مواردی که مفسّرین به قواعد ادبی توجه نکردهاند، حذف و ایصال است. حذف و ایصال صورت های مختلفی دارد؛ از جمله در قرینهبندی های قرآن است که میان دو جمله تقابل برقرار میشود و قسمتی از دو جمله متقابل حذف میشود و قسمت دیگر بجا میماند و قسمت بجا مانده در یک طرف، به حذف آن صرف دیگر گواهی میدهد. این گونه قرینهبندی در علم « بیان » به نام « صنعت احتباک » خوانده میشود و به کثرت در قرآن دیده میشود و اغلب از دید مفسّرین و مترجمین به دور مانده است. مثلاً «کما» حرف تشبیه است و میان دو جمله همسان قرار میگیرد، ولی فراوان دیده میشود که در قرآن میان دو جمله همسان قرار ندارد، گاهی یک جمله همسان به کلی حذف میشود مانند آیه 5 از سوره انفال که میگوید: « کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکرِهُونَ » که مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابلِ آن به کلی حذف شده است که مربوط به جنگ بدر است و ترجمه آیه چنین خواهد بود: « آن سان که خداوندت در جنگ بدر با حق و حقیقت از خانه برون برد تا مشرکان را سرکوب سازی با همان حق و حقیقت در جنگ احد از خانه برونت برد تا در خارج شهر با مشرکان به جهاد بپردازی... »
5- از جمله مواردی که حرف عطف را دیدهاند و معطوف علیه آن را جستجو نکردهاند آیه 60 سوره مائده است که میگوید: « قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطّاَغُوتَ » در این آیه « عَبَدَ الطَّاغُوتَ » به منزله تعلیل است برای غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزینه و خوک و با آنکه حرف عطف دارد معطوف علیه آن دیده نمیشود و باید با توجه به شواهد قرآنی و ردیابی آن اعمالی که موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است، معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزاییم. ترجمه درست آیه چنین خواهد بود: « آیا میل دارید که رسواترین اعمال را افشا کنیم که در پیشگاه خدا بدترین سزاها را در برداشته است؟ به آن کسانی بنگرید که خدایشان لعنت کرد و بر آنان خشم گرفت تا آن حد که برخی را به صورت بوزینه و خوک درآورد از آن رو که انبیا را کشتند و کتاب های آسمانی را تکذیب کردند و تعطیل روز شنبه را شکستند و شیطان بت را پرستش کردند » تنها با توجه به این حذف و ایصال است که مصداق « شَرّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً » روشن میشود. نمونه این گونه حذف و ایصال فراوان است و سادهترین موردی که حرف عطف خودنمایی میکند و کسی به جستجوی معطوف علیه آن برنیامده است آیه 75 از سوره انعام است که میگوید: « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ » در اینجا « لِیَکُونَ » تعطیل است ولی معطوف علیه آن محذوف است و باید به قرینه سابق و لاحق و سایر آیات مشابه معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزاییم. نمونه این حذف و ایصال به صدها مورد می-رسد که در همه موارد بدان بیتوجهی کردهاند.
6- یک نمونه دیگر صلههای طولانی قرآن است که بدان توجه نکردهاند؛ مثلاً در سوره الشمس که میگوید: « وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا(8) قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا (9) وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (10) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا (11) إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا (12) » از آغاز این سوره که بیش از ده قسم وجود دارد، آخرین قسم در این آیه است که میگوید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» و سه آیه بعد آن با قسمت های قبلی، بیارتباط است و هر سه آیه، صله همین قسم آخرین است که طرداً للباب و به تناسب اینکه هدف اصلی از نزول قرآن تزکیه نفس و دوری از پلیدی هاست، به آن پرداخته است و بعد از این صله طولانی، یکجا به جواب قسمها میپردازد که محکومیت جمع است به خاطر محکومیت یک فرد، در صورتی که جبههبندی آنان متحد باشد؛ یعنی همان موقعی که شقیترین فرد قوم ثمود به راه افتاد که ناقه را پی کند همه قوم ثمود محکوم شدند که با عذاب الهی یکسر هلاک شوند از آن رو که با خبر شدند و ساکت ماندند. با توجه به این نکته روشن میشود که برخلاف نظر مفسّرین « قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا... » جواب قسم نیست.
7- در مورد بیاطلاعی از تاریخ ـ که مترجمین و مفسّرین را به گمراهی کشانده است ـ باید متن این تفسیر و ترجمه را، با سایر ترجمهها برابر کنید و نکتهها را دریابید.
یک نمونه آیه 22 و 23 از سوره انبیاست که میگوید: « ... فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (22) لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ (23) » در این جا توجه نکردهاند که آیه 23 شرح آیه 22 است و می-خواهد توضیح بدهد که مشرکین، خدا را چگونه توصیف کردهاند. مشرکین معتقد بودند که «خدای جهان در رأس کابینه قرار دارد و جمعی از ارواح عالیه را به عنوان ارباب انواع، فرهوران، امشاسپندان به خدایی انتخاب کرده است تا کار بندگانش را سامان بدهند، لذا خدای خدایان در برابر اعضای کابینه مسؤولیت ندارد اما سایر خدایان که مأمورند و اعضای کابینه اویند در برابر او مسؤولیت دارند» قرآن مجید میخواهد این عقیده مشرکین را تخطئه کند ولی مفسّرین همین عقیده شرک را به خدا نسبت دادهاند و سپس به توجیه آن پرداختهاند.
8- یک نمونه دیگر آیه 9 از سوره ابراهیم است که میگوید: « ...جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُریبٍ » در این آیه مفسّرین درماندهاند که چرا و چگونه و چه کسانی دست ها را در دهان بردهاند و با توجه به ارجاع ضمیر، رقم احتمالات را به چهار احتمال بالا بردهاند؟ در صورتی که واقعیت از کل این احتمالات خارج و به دور است. آیه مزبور میخواهد تذکر بدهد که گاهی رسولان خدا، به سراغ اراذل و اوباش جامعه میرفتهاند، باشد که در جمع آنان کسی باشد که راه خدا را بجوید و پاسخ مثبت بدهد، ولی آنان ـ به رسم معهود جاهلان ـ ، دست هایشان را یکی بعد از دیگری به دهان میبردهاند و با سوت زدن و شیشکی بستن و غیّه کشیدن، به دعوت انبیا، پاسخ رد میدادهاند و آنان را به استهزا میگرفتهاند؛ در واقع آنان، به دعوت انبیا پاسخ زبانی ندادهاند بلکه قرآن مجید با جمله: «فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفوَاهِهِم» به پاسخ جاهلانه آنان اشارت میکند و سپس با زبان ادب، کار جاهلانه آنان را تفسیر میکند.
9- چند نمونه دیگر در سوره انفال به چشم میخورد؛ سوره انفال، بعد از جنگ احد نازل شده است تا میان جنگ بدر که مسلمین پیروز شدند و میان جنگ احد که مسلمین شکست خوردند، مقایسهای به عمل آورد و علل آن پیروزی و این شکست را روشن سازد، ولی مفسّرین تصویر کردهاند که این سوره، بعد از جنگ بدر نازل شده است و لذا در اغلب آیات آن، به اختلاف و پراکندهگویی مبتلا شدهاند. در اولین آیه منظور از کلمه «انفال»؛ بازمانده اموال مشرکین است که قسمتی از بار و بنه خود را رها کردند تا سبک تر، راه مراجعت را در پیش بگیرند، ولی مفسّرین تصور کردهاند که منظور از انفال، غنایم جنگ بدر است و سپس به توجیه آن پرداختهاند. در آیه 5 که میگوید: « کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ » منظور آیه، خروج از مدینه، برای دفاع در جنگ احد است ولی مفسّرین تصور کردهاند که منظور آیه خروج از مدینه برای جنگ بدر است و چون با متن آیات قرآن منطبق نمیشود به توجیه آن پرداختهاند. از این نمونه اشتباهات در سورههای قرآنی، خصوصاً سوره انفال فراوان است.
10- به هر حال این ترجمه، بعد از چهل سال مطالعه مداوم و مراجعه به تاریخ صحیح و الهام گرفتن از احادیث صحیح اهل بیت انجام شده و تفسیر ساده آن را، با ترجمه قرآن هماهنگ و یکزبان کردهاند که با آرامش خاطر، مطالعه آن دنبال شود و کسی در فهم مطلب، در جا نزند و عقبگرد نکند تا پرانتزها را پیدا کند. آنچه ممکن است باقی و بر جا مانده باشد؛ دریافت کامل از مسائل موضوعی قرآن است که قهراً از مطالعه این ترجمه و تفسیر ساده، میسّر نخواهد بود مگر برای آن عده معدودی که درس آن را، سال ها پیش، از زبان مؤلف شنیده و دریافت کردهاند و یا با رسالههای: 1- معجزه قرآن، 2- بداء و رجعف، 3- ارث و ربا و 4- هفت آسمان ـ که بعد از تدریس و تدوین به چاپ رسیده است ـ آشنایی پیدا کرده باشند. از جمله مسائل موضوعی 5-پرداخت زندگی انبیاست که به صورت ذیل این ترجمه منتشر خواهد شد و جزوههای دانشگاهی آن هم اکنون آماده است. قسمت 6- رستاخیز - با آنکه سال ها پیش تدریس شده است - در اثر مشکلات فنّی به چاپ و نشر آن توفیقی حاصل نشد و این آرزوی مؤلف بوده است که مسأله رستاخیز را بر اساس دریافت خود گرچه به صورت یک مکتب و فکر و یا یک نوع برداشت تلقی شود ضمن تدریس عمومی مطرح کند و یا با کمک نقاشان ماهر و استمداد از رایانه، صحنههای آن را از آغاز تا انجام به تصویر بکشد و اسناد قرآنی را در زیرنویس صحنهها و یا در آوای تلاوت قرآن بگنجاند، باشد که برای مسلمین ـ بلکه عموم انسانیت ـ وسیله اخطار و انذار باشد.